به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

هنوووو مرداده

حقوق امم تموم شد

تبریک میگم زهرا تو تونستی زیر ۲۴ ساعت تمومش کنی :)

ولی چیزایی ک دوس داشتمو سفارش دادم و حالم خوبه ..

طوبی ام به نظرم فیلم جالبیه دوس دارم دنبالش کنم :))

خونه بودن حس خوبیه

بهش عادت کردم

ولی یه ماه دیگه باید برم .

چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 22:18
زهرا

خواب

زهرا

خیلیییییییییی تو خوابام عجیبه همه چی .

دوشنبه ۲۹ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 14:56
زهرا

:)

زهرا

دیوونه بازیه جدید داره سکته ام میده :))

یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 20:55
زهرا

غم

زهرا

غم می تونه منو خفه کنه..

یهو سکوت وحشتناااک ، یهو ناامیدی از همه چی

ولی کی دیده غم بمونه ؟!

___

پشه بند، خنکی هوا ، ماه و ستاره ها >>>>

شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 23:32

می دونی چیه ؟!

دلم میخواد یه روز از خواب پاشی یهو انگار قرصِ قوی شدن خورده باشی ، یهویی محکم و قوی بشی ..

انقد محکم که یادت نیاد اسفند ۴۰۲ بهت چی گذشت ..

انقد محکم که یاد آوری اسمش دردآور نباشه ..

انقد محکم که از شهرشون متنفر نباشی ..

انقد محکم که وقتی قدم میذاری اونجا با چشات دنبالش نگردی ..

انقد محکم که دیدنش با یار ، اذیتت نکنه ..

انقد محکم که برای استقلال خودت ارزش قائل شی ...

دلم میخواد یه چیزایی رو بهت یادآوری کنم ،چون خودت یادت رفته ..

دلم میخواد بهت بگم انقد به خودت سخت نگیر

انقد اذیت نکن آدمی که تو وجودت داره تلاش میکنه برای بهتر شدن

تو هیچ تقصیری نداری عزیزم ..

تو مثه همه هم سن و سالات دنیا اومدی

ولی دنیا نخواست باهات بسازه

تقصیر تو نبود ، توام مثه همه برای اولین بار داشتی زندگی می کردی

پس طبیعی بود اشتباه داشته باشی

طبیعی بود بخوای همه چیو امتحان کنی تا تهش آرامشتو پیدا کنی..

می خوام بگم انقد خودت رو زجر کش نکن ،

طبیعی بود .

زندگی تو طبیعی نبود ، عادی نبود ، مثه همه نبود .

اگه نشدن تو زندگیت زیاد شده تقصیر تو نیست که ، شرایط اینو میخواد ..

خدا اینو میخواد ..

توام که همیشه بهش معتقدی

می دونی بدتو نمیخواد پس بهش اعتماد کن .

_______

امشب تو بغض و گریه یهو بهش گفتم :

خدایا من خیلی طاقت آوردم خیلی تلاش کردم کم نیارم

ولی نکن اون کاری رو که باعث شه بگم دیگه امید ندارم بهت .

شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 22:26
می دونم حالت خوب نیست و عصبانی هستی ولی سعی کن از کوره در نری .. اونا از نگاه خودشون ماجرا رو می بینن و حرف میزنن نباید ازشون ناراحت شی ..
شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 22:2

بیا بغلم ببینم چی شده تو رو ..

___

گرشاسبی تو گوشم می خونه :

بر می گردم کمی بمان ، بر می گردم

حتی زخمی و نیمه جان بر می گردم :)

جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 22:3
زهرا

بگو .

زهرا

بگو كه نامه نوشتى به دست من نرسيده…

بگو لطفا .

___

این روزا ؟!

باید بگم خوبه

عادت کردم

دوباره یه آرامش ملو رو دارم تجربه میکنم

غذادرست میکنم

به خونه میرسم

برا خودم برنامه می ریزم

بابا حمایت میکنه

مامان میخنده

و شکر .

جمعه ۲۶ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 0:18

خاک تو سرت الان باید برا تو کشک بادمجون درست میکردم

میخوردی و تعریف میکردی

نه اینکه اینجا درست کنم ک بگن این چیه ما نمیخوریم :/

سه شنبه ۲۳ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 11:57

سلام سلام

خب راستش کتابای ادبیات رسید

نمی دونم کار درستی کردم یا نه ولی مهم اینه که به حرف دلم گوش دادم ،

میخوام پا تو دنیای ادبیات بذارم

امیدوارم موفق شم :))

فعلا ام نمیخوام کسی با خبر شه

آخه میگن نمی تونی ..

ولی من میخوام به خودم ثابت کنم میشه :)

به امید خدا

یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 12:18
زهرا

دیروز .

زهرا

دیروز حرف های ترسناکی رد و بدل شد

یه حرفایی ک به تو ام مربوط میشد

اگه واقعی باشه نمی بخشم ..

آخه از کجا بدونم دوباره کسی میاد ک دوسش داشته باشم ؟!

شنبه ۲۰ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 22:19
زهرا

فعلا.

زهرا

بیا عزیزم بیا دستتو بگیرم یه مدت ببرم از این ادما دورت کنم

شاید حالت خوب شد :))

تا وقتی ک حالم خوب شه و برگردم باید از گوشی فاصله بگیرم .

چهارشنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 0:43
زهرا

حسرت .

زهرا

از همین میترسم

از استوریای عاشقانه اش ..

ولی تو چنل می نویسه :

دردِ شیرینِ دلم
اگر روزی از شما سراغ مرا گرفتند
بگوئید
دنیای کوچکی داشت و آرزویش ماندنم بود
آن را هم من با رفتنم خراب کردم.

این ینی عاشقش نیس دیگه

ینی پذیرفت .

ولی من نمیتونم بپذیرم میخوام بجنگم فائزه ..

تو جا زدی ولی من میترسم .

می ترسم یه شب بعدناااا کنارم خواب باشه و باز دلم حسرت داشته باشه .

امیدوارم خوشبخت بشی کوچولوی ناز❤️

سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 0:22

داشتم میرفتم آشپزخونه دیدم صدا میاد

صدا یخچال بود ، همون لحظه انقد خسته بودم از دنیا ک فک کردم کاش یخچال بترکه و من تو همون لحظه تموم شم .

سوت پایان زندگی و منو بزنن ...

___

ناراحتم که انقد زندگی بهم سخت گرفته ..

______

از خدا که پنهون نیست ، از شما چ پنهون دلم میخواد یکی از مارایی ک تو حیاط زندگی میکنه بیاد نیشم بزنه و تموم شم ..

اینجوری دیگه قرار نیست اذیت شم زجر بکشم

ولی نمیشه که

فقط خیاله ..

___

چیشد من به اینجا رسیدم ؟!

یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 19:59

زندگی اینجوریه که داری له میشی روانی میشی

بغض داره خفه ات میکنه

ولی باید غذا درست کنی و سکوت کنی و به شوخی اای بی مزه خانواده بخندی ..

یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 19:50
زهرا

تغییر

زهرا

میگن بعد تو عوض شدم و من خجالت میکشم از این تغییر و متنفرم از این تغییر و حالم بهم میخوره از این تغییر ک تو باعثشی ..

شنبه ۱۳ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 0:11
زهرا

صفر و صد

زهرا

امسال به دلم افتاده از اولش یا همه چی درست میشه یا هممه چی خراب !

یا می میرم

یا خیلی خوشبخت میشم

یا ازدواج میکنم با همونی ک میخوام

یا بدبخت میشم کلا با کسی که ازش متنفرم

یا صفر یا صد .

سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 15:12
زهرا

زهرا

باااشه من آدم بد

من آدم غلط

خنگ نفهم

ولی خستم

خستم ازتون

بخدا دیگه نمیام

دیگههههه نمیام

___

امامزاده صالح فرحزاده منو طلبید

میشه شما من دلشکسته رو یه کمکی کنی

بخدا خستم از اینا از خودم از همه

:))

سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 14:18
زهرا

بخواب.

زهرا

کنار بیا با دوست نداشتنی بودن، بخواب!

نگااا من کنار نمیام

قلبمم نمیتونه فراموشت کنه

چشامم نمیتونه به اون عادت کنه ..

سختمه جلو خانواده واستم

سخته با اخرین راه ِ رهایی بجنگم ولی عب نداره

شاید راهِ درست همین باشه :))

سه شنبه ۹ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 1:30

آرایشگره گف شیطون دلت با کسیه ازدواج نمیکنی

و من با حسرت لبخند زدم فقط :))

داری اذیتم میکنی خدا مگه نه ؟!

من چطوری تو روشون واستم ؟

دوشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 20:50
زهرا

خواب

زهرا

یه وقتایی خواب شیرین میبینی بعد دلت نمیخواد بیدار شی ..

آخ ک اگه خواب نبود

:))))

حالا چجوری دلمو راضی کنم یادش بره ؟!

یکشنبه ۷ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 11:7
زهرا

..

زهرا

بامدادی است پی هر شب تاری ،آری ...

شنبه ۶ مرداد ۱۴۰۳ ،ساعت 0:10