به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

شرمنده ام که باعث شدم اینجوری شه مامان ..

شرمنده ام که ذوق نداری ..

ماهی نمی گیره ، سبزه نداریم ..

هیچی ..

انگار نه انگار داره عید میشه ..

میگه برا پسره خوب نخواسته ..

قلبم برا مامانم شکست ..

خودم مهم نبودم ، مامانم گناه داشت پسر ..

ولی بازم من برات بد نخواستم ..

دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 16:48
زهرا

زهرا

دارم خفه میشم

نه می تونم گریه کنم

نه می تونم حرف بزنم .

اون دیوونه اس

مطمئنم دیوونه اس

حرف نمیزنه لابد پشیمون شده .

ولی به من چه ؟

مگه قرار نبود صریح صحبت کنیم ؟!

الان تکلیف چیه ؟

کاش اصن شرو نمیشد ..

من کی قراره طعم آرامش رو بچشم ؟

دلم برات میسوزه زهرا تو خیلی بدبختی

همیشه باید باهات مثه بیچاره ها رفتار شه ..

پنجشنبه ۲۴ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 9:23
زهرا

زهرا

اینکه قلبم شکسته و به زور دارم ادامه میدم داره اذیتم میکنه ..

اینکه حالم بده و هیشکی درمانم نیست داره اذیتم میکنه ..

اینکه تو اولش با الان خیلی فرق داشتی داره اذیتم میکنه ..

دلتو زدم ؟!

هه

نمی فهمم واقعا .

تو باعث شدی از خودم بدم بیاد این از همه چی بد تر بود . بفهم لطفا .

نمی دونم قراره بازم ادامه بدیم یا نه

ولی می دونم دارم میشکنم :)

شنبه ۱۹ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 22:50

نمی دونم باید بگم یا نه ولی امروز روز ِ خوبی نیست چون دیشب خوب نبود ...

دارم اذیت میشم

اونم اذیت میکنم ..

ینی چی میشه خدا ؟!

سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 13:5

الان شده نزدیکه چهار هفته :)))

امیدوارم بیام بنویسم شد .

دوشنبه ۱۴ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 10:38
زهرا

.. ..  .. .

زهرا

خیلی می ترسم ولی بازم ادامه میدم ...

خودش ام میگه نگران نباش درست میشه

درستش می کنیم :))

دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 10:40
زهرا

چالش !

زهرا

سلاااااااام

خب باید بگم تو این چند وقت حسابی پر چالش بوده روزام

من رفتم خرید لباس برا مراسم دوم

و دیروز هم رسیدم همو دیدیم ، یه عالمم حرف زدیم

حافظ ام گف قراره اتفاقای خوبی بیفته ولی دلم شکاک شده نمی دونم باید چیکار کنم .. :/

خدایا خودت یه راهی جلوم بذار من دیگه نمی تونم :)

جمعه ۴ اسفند ۱۴۰۲ ،ساعت 20:35