به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

با ابجی کوچیکه دارم برمیگردم

دلم برا عشق کوچولوم خواهر زاده جان تنگ میشه ولی انقدری محکم شدم که برای این مسئله نزنم زیر گریه و بغض کنم ..

ابجی بزرگو اشکه و ابجی کوچیکه ولی دل نازکن و اشک ریختن

و به من گفتن تو شدی سنگدل ،سفت ،سخت ، محکم که دیگه دلت تنگ نمیشه ...

نمی دونم شاید آره

شاید یه سری حسو تو دلم کشتم ..

خلاصه که سفرمون به تهران تموم شد و شکر‌..

حالمم خوبه بازم شکر ..♡

جمعه ۲۷ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 9:9

وقتی به خودم میگم ازت متنفرم دلم برای خودم میسوزه آخه هیشکی هیچوقت زهرا براش مهم نبوده ، زهرا همیشه تنها بوده ، خودمم بهش توجه نکنم دیگه هیشکیو نداره ، خودمم امید ندم بهش ک این روزا تموم میشه اون له میشه ..

پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 2:0
زهرا

!!!

زهرا

اینکه اشک از چشام میچکه و می دونم دردم چیه و هیچ کاری از دستم بر نمیاد برای خودم بکنم واقعا بده ..

آخه تو دنیای به این بزرگی که نزدیک ترین هات به تو تیکه میندازن و مسخره ات میکنن خودت نتونی به خودت کمک کنی چطوری میتونی ادامه بدی ؟!

من بعد داشتن هدف واسه کنکور

بعد رسیدن بهش تموم شدم و وارد یه زندگی راکد و بی هدف شدم..

من از اولم اعتماد به نفس مواجهه با ادما رو نداشتم الانم ندارم معلم شدن اصلا نتونست بهم کمک کنه برخلاف بقیه دوستا ..

اونا موفق شدن به موفقیتاشون اضافه کردن ولی من چی؟

من فک کردم دیگه تمومه موفقیت همینجا بود که رسیدم

فک کردم بعدشم یه ازدواج و تموم .

درحالیکه زندگی این نبود

میتونست قشنگ تر باشه ..

هر چند هیچوقت ازدواج نکردم ولی اون میگه انگار حسرتش داری و حالم به هم میخوره از این حس ...

کاش میشد خودم رو مشغول به چیزی کنم و از خیر این مسائل بگذرم

کاش خد ایه راهی جلو پام میذاشت ..

کاش میشد برم کربلا و اروم شم

کاش لاقل برم حرم و ارووم شم وای ک چقد نیاز دارم تو صحن گوهر شاد بشینم و اشک بریزم ...

پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 1:51
زهرا

نی نی !

زهرا

فاطمه دوست صمیمی سابق نی نی داره و من به شدت براش خوشحالم !!

سه شنبه ۱۷ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 0:20
زهرا

هعی!

زهرا

داریم میریم تهران و مامان اینا رو تنها گذاشتیم ..

یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 17:17

از آبجی بزرگه و غر غراش

از آبجی کوچیکه و منفعل بودنش، تو گوشی بودنش ،هیچ کاری نکردنش

از خونه

از تکرار هر روز ،

حسودیم میشه به دوستایی که این همه موفق ان

به اونایی که هر وقت هر چی خواستن داشتن

آره من آدم حسودی ام

باید بجنگم واسه داشتن خیلی چیزا

واسه داشتن چیزایی که خیلیا ساده دارن ..

به مامان میگم کاش نبودم و می مردم ناراحت میشه

آخه نمی دونه من چقدر ضعیفم و چقدر دارم طاقت میارم ..

نیاز دارم به یه تغییر بزرگ شاید این تغییره مرگه ..

شاید به زودی قراره بیاد سراغم و من ناراحت نیستم از این بابت ..

شنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 18:49

امروز پام پیچ خورد و همه روز به گریه و زاری و تنهایی گذشت

الانم از سر درد دارم تموم میشم :/

جمعه ۱۳ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 21:4

قساوت قلب یعنی چی ؟!

تو یه سایتی نوشته بود علت اینکه دیگه نمی تونم گریه کنم واسه ابا عبدلله سنگدلی و قساوت قلبه ..

دارم فکر میکنم چیشد که اینجوری شدم ؟!

اصلا چرا دیگه نمیشه با فکر کردن به غم امام حسین اشکم در بیاد ..

اصلا مگه من چیکار کردم ؟

من همون زهرام تلاشم کردم تغییر نکنم

تلاش کردم به عقیده ام پابرجا بمونم

پس چرا قسی القلب شدم ؟

نمی دونم

واقعااااا نمی دونم ...

یکشنبه ۸ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 21:14
زهرا

فرار.

زهرا

گاهیی اوقات فکر میکنم خیلی احمقم که با دستای خودم راه های فرار از این خونه و این محیط رو می پرونم ..

''ر'' شاید حرف منو نمی فهمید ، شاید با من خیلی فرق داشت ، شاید اصن دوسش نداشتم ولی لاقل اون ک دوسم داشت ، اون ک اذیتم نمییکرد اون که محدودم نمیکرد ،،،

با خودم فک میکنم باید برم دنبالشو باهاش برم و از اینجا بودن رها شم ..

سه شنبه ۳ مرداد ۱۴۰۲ ،ساعت 12:32