به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

حقیقتا هر چه از روز آخر بگم کم گفتم . .

با نماز در مسجد شروع شد و مهمان ویژه تینا ماری هاسکی مسلمان آمریکایی سخنان بی نظیری راجع به زنان ایرانی گفتند . .

بعد از ایشون آقای ماندگاری سخنرانی جالبی داشتند و مشغول دعای وداع با ماه مبارک رمضان شدیم و البته غرق در روضه ای سوزناک از آقایمان حسین (ع) ..

در همین حین خبر رسید مهمان ویژه دیگری داریم

شهید گمنام آوردند . .

آن لحظات شگفت انگیز قابل وصف نیست . .

و بعد پرچمی از حرم اباعبدلله اوردند غریبانه اشک ریختیم و التماس کردیم کربلایمان امضا شود . .

بی نظیر بود . .

لحظات آخر واقعا خداحافظی سخت بود . .

هدیه ویژه مهر و تسبیح از سنگ فرش حرم آقا هم نسیبمان شد ..

شکر ک خوب بود

شکر . .

امیدوارم زهرا زین پس زهرای دیگری شود ..

:)

پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 23:47

حقیقتا خوب بود . .

دیشب خیلی خوب بود و تماماً لذت بردم از اینجا بودنم . .

تا طلوع هم تو صحن نشستم و به این فکر میکردم شاید دیگه هیچوقت این شرایط برام تکرار نشه و باید استفاده کنم ..

پنجشنبه ۳۱ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 11:27
زهرا

حرم !

زهرا

روبه روی گنبد طلای آقام حاجت دارید بگید می خونم . . 🍃❤️

چهارشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 0:14

این شکلی شروع کنم که تشنه بودم داشتم می مردم یه ساعت به اذون خوابیدم به بچه ها گفتم بیدارم کنن ساعت ۶/۵ با صدای اذان پاشدم و با اتاق خالی مواجه شدم !

ینی اونا حتی منه روزه رو هم یادشون نبود . .

دیشب ام ک بیرون بودم قرار بود برام افطاری بگیرن از زیرش در رفتن و گفتن نشده و من تا ساعت ۸ که خودمو به یه فست فودی برسونم گرسنه بودم . .. !

فاطمه میگه نباید از کسی توقع داشته باشی

راست میگه. .

ولی مهدیه میگه یه چیزایی معرفته که اونا ندارن . .

و مهم نیست

واقعا نیست

دیگه نیست . . .

الانم حرمم با ت

آرهه همون ک گفتم دیگه هیچی

الان همون دیگه هیچیه رابطه امون ولی به عنوان هم دانشگاهی و همکلاسی همدیگرو همراهی کردیم . .

تو مسجد گوهرشاده اعتکاف و منتظریم شروع بشه . .

همین !

دوشنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 22:52

همیشه برام مهم بوده شبای قدر

ایمان دارم که سرنوشتم در این شب ها مشخص میشه

ایمان دارم که سال قبل نوشته شد زهرا چالش های زیادی تجربه کنه . .

واسه امسال اما متفاوت بود با رفتن به حرم ِ آقا ..

من به آرزوی همیشگیم رسیدم ۳ شب قدر رو در حرم گذروندم . .

درسته یکم اذیت شدم ولی مهم همین بود ک بخواد منو و خواست . .

برای امسال برای سرنوشتی ک نوشته میشه از خدا برا همه عاقبت بخیری تندرستی و حال خوب میخوام . .

برای خودم اما . .

میخوام حالا ک نوشته شد و امضا هم شد به دست آقا

کمکم کنن زهرای قوی رو بسازم . . .

خیلی نیاز دارم به کمک . .

نیاز به کمک توسط خودم . ..

باید نذارم بیش از این زهرا راکد بمونه باید فعالش کنم . .

جمعه ۲۵ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 1:15

دیشب متفاوت ترین شب احیا عمرم رو احتمالا تجربه کردم

دلم شکست و دیگه نتونستم ادامه و بدم و فقط لسانی تکرار میکردن عبارات رو . ..

شکیبا میگه حتما یه اتفاقی تو راهه . .

نمی دونم ولی آره قطعا حکمتی داشته . .

ولی من منتظر هیچ اتفاق مثبتی در زندگیم نیستم

و لااقل میخوام همینو ادامه بدم و سعی کنم با همین شرایط حالم خوب باشه . .

چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 14:34

بغض دارم تو خوابگاهم ، حقیقتاً حالم خوب نیس اینجا

حس میکنم خودمو دارم سر پا نگه میدارم . .

هم دلم میخواد الان خونه باشم ، هم نمیخوام

هم دلم میخوادتنها باشم ، هم از تنهاییام می ترسم ..

هم دلم میخواد چن تا دوست خوب داشته باشم ، هم نمیخوام . .

هم خوشحالم کتاب می خونم هم خیلی ناراحتم ک بقیه میگن عهه فقط عاشقانه می خونی . . .

هم از حرف بقیه ناراحت میشم هم با خودم میگم نباید روم تاثیر بذاره و باید رها کنم . .

مهدیه میگه هیچوقت شرایط اونطوری ک دوس داری نیس . ..

نمی دونم ولی سردرگمم از زهرای فعلی راضی نیستم . .

دیشب تو مراسم از خدا از امام رضایی ک منو به مشهدش رسوند خواستم به زهرا یه آرامش قلبی بده فقط همین . . .

سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 3:55

میدونی ماه رمضون تو خوابگاه این شکلیه ک مهم نیس واسه کسی ک چرا سحری نمیخوری.. .

مامان نیس بگه زهراا هیچی نخوردی نمیزارم روززه بگیریااا ..

یا اینکه بگه یه قاشق دیگه بخو ر.. بعد دیگه هیچی. .

یاا اصن هیشکی نازتو نمیکشه .‌

خودت هوای خودتو داشتی داشتی نداشتی ام ک هیچی 😕🚶🏻‍♀️

یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 4:20

بدن آدما فقط کالبدیه برای اون هدیه‌ واقعی که توی وجودشون هست و تو، پر از هدیه‌ای. ازخودگذشتگی، مهربونی، عشق و محبت‌. تموم اون چیزایی که واقعاً اهمیت دارن. جوونی و زیبایی می‌گذره و از بین میره امّا انسانیت تا همیشه موندگاره.

نهم نوامبر - کالین هوور

پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 19:15
دیروز توی یه حال کسل و بیکاری بدی قرار داشتم و تقریبا دلشتم انتظار می کشیدم تا زمان رفتنم به دانشگاه فرا برسه ک کاملا ناگهانی با پی دی اف کتاب نهم نوامبر کالین هوور مواجه شدم ! و همون لحظه شروع کردم به خوندن فوق العاده جذاب بود و من الان رسماً عاشق قلم این نویسنده آمریکایی هستم ! اون فوق العاده اس !! انقدر جذاب اتفاقا رو کنار هم می چینه ک اصن دست خودت نیست یهو بغض میکنی ،یهو هیجانی میشی، یهو گریه می کنی،، و در آخر یاد می گیری و لذت می بری . .
پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 18:56
زهرا

:(

زهرا

الان دیگه فقط اینجا رو دارم !

همش فک میکنم بعد این همه حال گرفتگی و ذهن مشغولی حقم نبود یهو همه چیمو پاک کنم یهو کانالم بپره کانالی ک این همه حرف زده بودم توش این همه از برنامه هام گفته بودم این همه دوسش داشتم!. .

ولی باز میگم حقت بود

خدا میخواست بهت پس گردنی بزنه ک خودتو جم کنی ...

انگار میخواست بهم بگه انقد بچه نباش ..

انگاار احمق بودنم رو زد تو صورتم !

هر چی ک بود فهمیدم چقد اشتباه رفتم ..

الان با یه حساب کاربری سفید مواجهم

و یه کاربری ِ دیلیت شده ک فقط یادَش در من باقی خواهد ماند ..😕

خیلی سنگین بود برام دیشب خیلی اذیت شدم .

۰۱.۱۴

دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 21:7

واقعا نحس بود برام !

و باید بگم ک تو همین روز متنفرم ازت زهراا

از اشتباهاتت از خودت از رفتارات از همه چیت ..

کاش نبودی . کاش جای تو یه درخت تو این دنیا بود کااش

حالم ازت بهم میخوره .

همین

دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 1:13
زهرا

اتفاق !

زهرا

بعد از اینکه دیروز فیلم درباره الی رو دیدم و حالم حسابی گرفته شد ..

دومین اتفاق قشنگ ۴۰۲ رو رقم زدم و کتاب #بعد از ابر ، # انجمن شاعران مرده و # تمام این مدت رو سفارش دادم و حالم حسابی خوب شد . . . 😃🚶🏻‍♀️

چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 10:51

اول بگم که خوندن کتاب ما تمامش می کنیم جزء اتفاقای قشنگی بود که فک میکردم برام بیفته ولی گذاشته بودمش برا بعداً . . .

با این حال صبوری به خرج ندادم و خوندمش :/

و می تونم بگم تا الان قشنگ ترین اتفاق ۴۰۲ برام خوندن این کتاب بوده البته اینم بگم ک فک نمیکردم جلد ۲ داشته باشه مجبور بشم برم سراغ جلد دوم . . .

.

کتاب خوبی بود . .

حقیقتاً چنان با عشق می خوندمش که خودم هم برام عجیب بود . .

از همه چی میگم که نرم سراغ خود کتاب .😑😕

عاشقانه و جالب بود . .

ولی بیشتر منو توبهت فرو برد ! من هر لحظه منتظر بودم نویسنده بگه رایل تغییر کرده و برگشته با لی لی و امی زندگی کنه !من برای عشق لی لی و رایل واقعا بغضی شدم !به هر حال کتاب تاثیر گذاز و خوبی بود . . پیشنهاد می کنم بخونید و به شدت به نظرم برای خانوما مفید خواهد بود !

شنبه ۵ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 11:56
زهرا

!

زهرا
سِر شُدَم . . .
جمعه ۴ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 19:45
زهرا

عید!

زهرا
سال نو مبارک ! امیدوارم سال جدید سال خوبی برا همه باشه . . .
سه شنبه ۱ فروردین ۱۴۰۲ ،ساعت 12:1