به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

زهرا

رفتن ۲ .

زهرا

انقد کوله ام سنگینه که انگار خونه رو دارم می برم با خودم ،

دلم گرفت .

دلم از یاد آوری سال قبل گرفت ،

دلم ،

کاش یکی به فکر دلم بود .

جمعه ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ ،ساعت 16:21
زهرا

غم  !

زهرا

دلم میخواد برم به ت پیام بدم ببینم اومده یا نه

ولی پشیمون میشم

چون برا اون اصلا مهم نیست بود و نبودم...

دلم میخواد به م پیام بدم حالش رو بپرسم بگم چ خبر

ولی انقد ازم بدشون میاد ک دیگه حرفی نمی مونه ، فقط اویزونم ، فقط

دلم یه آدم میخواد که بتونم حرف دلمو بهش بزنم..

حتی دلم میخواست به ش پناه ببرم

و دوباره گریه کنم

و حرفامو بزنم

ولی نتونستم ..

به معنای واقعی حالم خوب نیست

خستم و چ بد ک تازه شروع ترمه ..

جمعه ۷ مهر ۱۴۰۲ ،ساعت 23:14

اخلاقشون به مامان رفته
وقتی عصبانی میشن گوش نمیدن
فقط حرف می زنن ..
هر چی تو دلشونه رو میگن
هر چی به زبونشون میاد و میگن تا تو رو بسوزونن..
آخر همه داستانا ام تو میشی آدم بده
ادم تنبله
کار نکنه
بد اخلاقه
بی ادبه
منت گذاره
کینه ایه
و...
خلاصه که این بازیه همیشه اس
گوش نمیدن اخری با یه گریه بازی رو به نفع خودشون تموم میکنن ..
من ؟!
خب منم اون ادمی ام که اول فقط یه حرفی میزنه ( بخدا به مودبانه ترین حالت ممکن بدون قصد و غرض ، ولی اونا معتقدن من چیزی میگم ک ناراحت کنم :/)
بعد دیگه نمی تونه دفاع کنه از خودش
اونا هر چی میگن من فقط گوش می دم ،
می خندم ، توجه نمی کنم ...
از این قضیه حرصشون در میاد
و بد تر بد و بیراه بهم میگن ...
آره خلاصه
من هیچی نمیگم و همه چی تو دلم
بغض میشه
غم میشه
میشینه رو دلم ..
خودمم و غمام
به کسی آسیب هم نمی زنم ..

دوشنبه ۳ مهر ۱۴۰۲ ،ساعت 14:9