به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

نیاز دارم بنویسم

از امروز

از جلسه مشاوره

از حال بد و استرس زیاد

.

نمی دونم قراره چی بشه ولی خوب نمیشم .

سه شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 23:40
زهرا

امروز

زهرا

تدریس تموم شد .خوب بود .

دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 17:6
زهرا

شب.

زهرا

فردا قراره تدریس داشته باشم ..

بابا رفته برا عمل چشماش .

قراره یه اتفاق قشنگ تو خانواده بیفته ان شاالله

و خوشحالم بابتش

قراره سه شنبه تراپیست و برم و نمی دونم نتیجه چی میشه راستش

:))

دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 1:0

نوشته :

دلم می‌خواد همین الان بغل شم، بدون اینکه که کلمه‌ای رد و بدل شه.

و دلم میخواد بگم منم همینطور .

مدت هاست دلم یه بغل طولانی میخواد یه گفت و گوی شیرین که دلم نخواد تموم شه .

یه حس جدید که تهش بد نباشه ..

شنبه ۲۶ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 0:52
زهرا

زهرا

حرم بودیم امروز .

از این روز ها بگم ؟!

هیچی

کلاسای رانندگی

دانشگاه

خرید

فکر!

فکرِ خونه ..

همین .

پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 23:30
زهرا

امروز .

زهرا

امروز چه روز خوبی بود ..

خسته و کوفته رسیدم خوابگاه وسایلو گذاشتم و رفتم حرم ..

ینی آقا خواست که برم ،

طلبیده شدم ،

زهرا ام بود

ینی خودش خواست که دوباره باهام بیاد

و خیلی خوب بود .

همین

جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 23:32

چرا انقد زود گذشت ؟!

من بعد این همه وقت اومدم خونه ک انقد زود برم ؟!

دلم تنگ میشه برا خونه که ..

اه

دلم برا مامان خیلی تنگ میشه

برا آبجی کوجیکه

برا بابا ک حتی خدافظی ام نکردیم

امیدوارم اتفاقای خوب بیفته .خدایاشکرت .

جمعه ۱۸ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 15:5
زهرا

اه.

زهرا

چالش امروز ؟!

برخوردن به یه آدم پلشت

که اومده کنارت نشسته و عین احمقا وقتی خوابه تا نصف صندلی من پهن شده

تازه پرو میپرسه درس میخونی؟!

به توچه پلشت؟!!!

حالم بد شد ک

چی بگم ؟!

اینجا همشهریا هستن.نمیگن چ سلیطه اس ؟!

ایییی خداا

سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 11:40
زهرا

زهرا

..... و باید اینو بدونی که فقط خدا پشتته :)

ساعت ۵ صبح ،نماز

سه شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 5:31
زهرا

زهرا

آدما تنهات میذارن و کنارت نمی مونن حتی اگه حالت بد باشه ..

تنهایی اسنپ ۷ شب .

دوشنبه ۱۴ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 22:20
زهرا

روزمرگی

زهرا

امروز از اون روزاس که زندگی اصلا باهام نساخته

و اصلا دلم نمیخواد ادامه بدم .

کاش سریع تر صدای بوق قطارو بشنوم و برم :)

خیلی از این درموندگی ناراحتم

از اینجا خستم از خونه خستم

من کجا قراره حالم خوب شه؟!

یکشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 18:23
زهرا

:)

زهرا

مربی رو عوض کردم

و هیچی ..

امیدوارم روزای قشنگ بیاد همین :)

چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 22:10
زهرا

:)

زهرا

رفتیم عروسی و خب تو نبودی ..

البته بهتر ک نبودی چون استرس نداشتم

ولی مامان بزرگت خیلی نگام میکرد ، خیلی باهام مهربون بود ..

بهت فکر میکردم و لعنتی ...

امیدارم خوشبخت بشن ، همین

شنبه ۵ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 10:31
زهرا

اه.

زهرا

میگه قدت کوتاهه به کلاج نمیرسی

فرمون ام خیلی کنترل نداری

من تازه امروز سومین بار بوده تو عمرم پشت فرمون نشستم

اصن ماشین نداشتیم ما

بعد این هی از این حرفا میزنه افسرده ام کرده

:((

خودش ام اومد تو اموزشگاه نتونستم عوضش کنم :(

____

دیشب ام یه عالمه خواب بد دیدم

____

الان ام میرم پیش دکتر پوست ببینم چی میشه

چهارشنبه ۲ آبان ۱۴۰۳ ،ساعت 11:6