
رویا !
زهرا_فقط خدا میدونه این روزا چن تا سناریو چیدم که برگردی و کنارت باشم .
هم ازت بدم میاد ، هم دوس داشتم می بودی .
هم کاش من بمیرم تموم شم راحت شم از این زندگی .
همه بهم ترحم میکنن و ناراحتم .
دیشب ابجی بزرگه بغض کرد برام و گف خیلی حالش بد شده برام
هیشکی فک نمیکرد این شکلی شه ..
آخه اونا ذوق منو دیده بودن ..
چطور دلش اومد اینجوری کنه با من ؟!
_ الان یه هفته اس از بازدید آخرش گذشته
خودش میگف برا من میاد تل وگرنه کاری نداره من باور نمی کردم .
از اینکه چکت میکنم هم متنفرمم .
_بلیت گرفتم ۲۴ ام میرم ، فک نمیکردم این روزا برسه . خدایا شکرت .
دوشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۳ ،ساعت 23:34