به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

زهرا

امشب‌.

زهرا

با فاطمه حرف زدم و حالم بهتر شد ، گفت گریه کن خیلی گریه کن ولی بعدش تمومش کن .

بهش میگم ناراحتیم اینه که اون ظرفیتش یه لیوان بوده ولی من اندازه یه کاسه توش آب ریختم برا همین حالم بده و گرنه ک واقعا مهم نیست

اون بی لیاقته ب من چ .

بعدشم سارا بغلم کرد و من گریه کردم ،همین .

میگه اون خانومه تو حرم از سمت امام رضا بوده و حالم خوب میشه شکر.

دوشنبه ۱۲ خرداد ۱۴۰۴ ،ساعت 0:52