به امیدِ نور✨️

برای خودم که بعد ها بر می گردم...

زهرا

امروز.

زهرا

صبح 28 آبان رو با بوی بارون شروع می کنیم، انقدرحالم خوبه که دلم میخواد آسمونو بغل کنم:)

----

ساعت دوم تفریح بچه هاست که صدای بگو مگو بلند میشه، میگن دعوا شده بلند میشم از پشت پنجره بیرون رو نگاه می کنم که یه لحظه حس میکنم دانش آموز مودب درسخونم وسط دعواس میگم ای وای بیدار م... تو دعواس که همه میرن بیرون انقد دعوا شدید بوده که مقنعه یکیشون کاملا پاره شده، حرفای رکیک بهم میزنن، گوش یکی خونی شده، و من وا رفته ام..

اینجا همون جاست که همه میترسیدن ازش ولی من براش ابلاغ گرفتم و الان وسط این هیاهو ام...

----

بعد دعوا میرم کلاس، میرم کلاس میگم بچه ها نفس عمیق بکشید و فراموش کنید چیشده به امتحانتون فک کنید..

ولی مطمئنم به اینجا ختم نمیشه.. .

سه شنبه ۲۷ آبان ۱۴۰۴ ،ساعت 13:12